به گزارش مشرق، محمد شکری فرد از شاعران جوان کشورمان در واکنش به اتفاقات یمن و جنایات سعودیها شعری سروده است. این شعر که به شور شیعی شیخ النمر و ناله های مظلومیت یمن تقدیم شده، به شرح زیر است:
غمت مباد که چون شد، سرت سلامت شیخ!
رسیده است کنون، فصل استقامت شیخ!
به پاست در همه جا بیرق قیامت شیخ!
رسیده است به گوش جهان پیامت شیخ!
برای کشتن تو هم قسم شدند سگان
و در مقابل ابلیس خم شدند سگان
به گوش باش که بانگ یمن شنیدنی است
که ناله های اویس قرن شنیدنی است
صدای شیون هر پیرزن شنیدنی است
مراثی اش به تن بی کفن شنیدنی است
به پاست هلهلهی جمع شامیان اینجا!
چه میکنند خدایا! حرامیان اینجا!؟
چه لالهها که دمیدند بین آتش و خون
به خون خویش تپیدند بین آتش و خون
دل از زمانه بریدند بین آتش و خون
و تا ستاره رسیدند بین آتش و خون
کنون دل همهی بچه شیعهها خون است
به جای آب زلال شریعهها، خون است
به نام نامی حق بود ریخت از تن، ترس
نداشت هیچ کسی از به جنگ رفتن، ترس
چنان که نیست از آن در دل تهمتن، ترس
همیشه بانگ رجزهای ماست، دشمن ترس:
حدود گفتنش از هر کلام بیرون است
که ذوالفقار علی از نیام بیرون است
به شور آمده «لشگر»، علی علی گویان
هزار مالک اشتر، علی علی گویان
به نام نامی حیدر، علی علی گویان
گشوده شد در خیبر، علی علی گویان
غمت مباد که چون شد، برادر یمنی!
دلت هر آینه خون شد، برادر یمنی!
نوید داده به ما سید یمانی ما
میآید از شب هجران به میهمانی ما
خوشا که میشکند بغض جمکرانی ما
ظهور میکند آن یار بی نشانی ما
غمت مباد که کاشانهها در آتش سوخت
پر پریدن پروانهها در آتش سوخت
غمت مباد که چون شد، سرت سلامت شیخ!
رسیده است کنون، فصل استقامت شیخ!
به پاست در همه جا بیرق قیامت شیخ!
رسیده است به گوش جهان پیامت شیخ!
برای کشتن تو هم قسم شدند سگان
و در مقابل ابلیس خم شدند سگان
به گوش باش که بانگ یمن شنیدنی است
که ناله های اویس قرن شنیدنی است
صدای شیون هر پیرزن شنیدنی است
مراثی اش به تن بی کفن شنیدنی است
به پاست هلهلهی جمع شامیان اینجا!
چه میکنند خدایا! حرامیان اینجا!؟
چه لالهها که دمیدند بین آتش و خون
به خون خویش تپیدند بین آتش و خون
دل از زمانه بریدند بین آتش و خون
و تا ستاره رسیدند بین آتش و خون
کنون دل همهی بچه شیعهها خون است
به جای آب زلال شریعهها، خون است
به نام نامی حق بود ریخت از تن، ترس
نداشت هیچ کسی از به جنگ رفتن، ترس
چنان که نیست از آن در دل تهمتن، ترس
همیشه بانگ رجزهای ماست، دشمن ترس:
حدود گفتنش از هر کلام بیرون است
که ذوالفقار علی از نیام بیرون است
به شور آمده «لشگر»، علی علی گویان
هزار مالک اشتر، علی علی گویان
به نام نامی حیدر، علی علی گویان
گشوده شد در خیبر، علی علی گویان
غمت مباد که چون شد، برادر یمنی!
دلت هر آینه خون شد، برادر یمنی!
نوید داده به ما سید یمانی ما
میآید از شب هجران به میهمانی ما
خوشا که میشکند بغض جمکرانی ما
ظهور میکند آن یار بی نشانی ما
غمت مباد که کاشانهها در آتش سوخت
پر پریدن پروانهها در آتش سوخت